Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-05-02@07:45:18 GMT

شرط فرزندان مقتول برای بخشیدن قاتل مادرشان

تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۲۶۴۶۹۳

شرط فرزندان مقتول برای بخشیدن قاتل مادرشان

به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه ایران، سحرگاه چهارمین روز مرداد سال ۹۸، جسد زنی جوان در میان شمشادهای بزرگراه صیاد شیرازی در شرق تهران توسط رفتگران کشف شد.

به‌دنبال اعلام این خبر، تیم جنایی راهی محل شده و با جسد زنی ۴۵ ساله در حالی مواجه شدند که با ضربه سنگ به سرش به قتل رسیده بود.

در حالی که تحقیقات برای شناسایی هویت مقتول و عامل این جنایت ادامه داشت، مرد میانسالی به کلانتری رفت و ناپدید شدن همسرش را گزارش داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با بررسی پرونده و شباهت مشخصات زن گمشده با جسد کشف شده، مشخص شد که جسد متعلق به همسر وی بوده است.

شاکی در تشریح ماجرا گفت: مدتی بود به دنبال گرفتن وام از بانک بودیم، همسرم شنیده بود که یک بانک در قبال گرفتن طلا به صورت امانت، وام پرداخت می‌کند، به همین دلیل روز حادثه همراه طلاهایش از خانه خارج شد و به بانک رفت تا وام بگیرد و بعد از آن ناپدید شد.

ردپای راننده جوان

کارآگاهان جنایی به سراغ بانک مورد نظر رفته و دریافتند وی به بانک مراجعه کرده اما چون کارت ملی همراه نداشته دوباره راهی خانه‌اش شده است. دوربین‌های مداربسته بانک نشان می‌داد زن جوان سوار بر خودرو تاکسی زرد رنگی شده است.

کارآگاهان مسیر حرکت تاکسی را قدم به قدم مورد بررسی قرار دادند و پی بردند که زن جوان آخرین بار در همان محل جنایت از خودرو پیاده و ناپدید شده است بنابراین راننده تاکسی شناسایی و دستگیر شد. امیر ۴۳ ساله مدعی شد که زن جوان را در بزرگراه شهید صیاد شیرازی پیاده کرده است. اما اظهارات ضد و نقیض راننده و مدارک پلیسی، احتمال دست داشتن او در این جنایت را تقویت کرد و درنهایت وی به قتل زن مسافر به خاطر سرقت طلاها اعتراف کرد. او گفت: وقتی این زن را به بانک بردم منتظر ماندم تا برگردد، لحظاتی بعد برگشت و گفت کارت ملی‌اش گم شده است.

بین راه فهمیدم مقدار زیادی طلا به همراه دارد. زن جوان از من خواست او را به همان جایی که سوارش کرده بودم ببرم شاید کارتش را پیدا کند. وقتی به محل رسیدیم پیاده شدیم تا پیاده‌رو و بین شمشادها را بگردیم اما یک لحظه وسوسه شدم طلاها را سرقت کنم؛ سنگی از روی زمین پیدا کردم و از پشت چند ضربه محکم به سرش زدم. بعد از قتل او، کیف طلاها و گوشی تلفن همراهش را به سرقت بردم.

متهم پس از اعتراف به قصاص محکوم شد. اما در حالی که وی در یک قدمی چوبه دار بود روز گذشته همسر مقتول به دادسرا رفت و مدعی شد: راننده در قتل همسرم تنها نبوده و زنی در این جنایت با او همدستی دارد.

برای این حرفم دلیل دارم که مهم‌ترین دلیلم هم این است؛ چند روز قبل خواب همسرم را دیدم. او در خواب به من گفت کسانی که مرا به قتل رسانده‌اند دو نفر هستند، اجازه نده نفر دوم آزاد بچرخد و به مجازات عملش نرسد. حالا فرزندانم گفته‌اند اگر قاتل هویت همدستش را برملا کند او را می‌بخشند. من می‌خواهم با قاتل همسرم در زندان ملاقات کنم و این شرط را به او بگویم.

باتوجه به اظهارات مرد میانسال، قرار بر آن شد که به‌زودی جلسه‌ای بین محکوم و خانواده اولیای‌دم گذاشته شود.

منبع: تابناک

کلیدواژه: غزه آلودگی هوا ایام فاطمیه امیر تتلو فساد چای دبش اکبر رحیمی قتل دادگاه اولیای دم غزه آلودگی هوا ایام فاطمیه امیر تتلو فساد چای دبش اکبر رحیمی زن جوان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۶۴۶۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • دفن جسد زن جوان در باغ شخصی یک مرد | نمی‌خواستم او را بکشم
  • آزرده خاطر شدن شهروند تهرانی از نیمه کاره ماندن مجتمع‌های میدان شهدا
  • مدیرعامل بانک ملی ایران با پیامی «روز معلم» را تبریک گفت
  • معمای اتوبان
  • دستگیری قاتل مست ۲ زن در عروسی | ماجرای تلخ عروسی هایی که عزا می شوند
  • مردی با جیب پر از چک‌پول توسط برادرش به قتل رسید
  • اختلاف حساب منجر به قتل یک جوان خویی شد
  • سرک کشیدن در موبایل همسر باعث قتل شد!
  • قتل برادر با شلیک گلوله/ کشف میلیاردها تومان چک خون‌آلود در جیب مقتول
  • عامل جنایت گاندی نمی‌دانست قاتل است | گفت و گو با متهم